منتظران ظهور

۰۶
بهمن ۹۳

خواندنش جالب است:

تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتن تا ببینن چند ساعت دوام میارن.حداکثر زمانی رو که تونستن دوام بیارن 17 دقیقه بود. سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر 17 دقیقه می تونن زنده بمونن به همون استخر انداختن، اما این بار قبل از 17 دقیقه نجاتشون دادن.
بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردن دوباره اونها رو به استخر انداختن.حدس بزنید چقدر دوام آوردن؟  26ساعت !!!!!
پس از بررسی به این نتیجه رسیدن که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودن تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستن این همه دوام بیارن.
امید، قوه ی محرک زندگی است.  
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۵۶
رویا
۰۶
بهمن ۹۳

شیرینی رفاقتشون به تلخی زندگیشون می ارزه


یاد بگیریم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۵۳
رویا
۰۶
بهمن ۹۳
کارگر خسته ای سکه ای از جلیقه ی کهنه اش درآورد تا صدقه دهد
ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد
صدقه عمر را زیاد می کند

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۴۷
رویا
۰۶
بهمن ۹۳

نام: على                                  لقب: رضا صابر، رضى، وفى، فاضل و صدیق.

کنیه: ابوالحسن (چون کنیه امام موسى کاظم (ع) نیز ابوالحسن است، به امام رضا(ع) ابوالحسن ثانى نیز گفته مى‏شود).
القاب: رضا، صابر، رضى، وفى، فاضل و صدیق.
از میان لقب‏هاى فوق، «رضا» شهرت بیشترى دارد. علت این که آن حضرت را «رضا» نامیده‏اند، این است که پسندیده خدا در آسمان و مورد خشنودى رسول خدا(ص) و ائمه اطهار (ع) در زمین بوده و دوستان و دشمنان به اتفاق از وى خشنود و راضى بودند.
منصب: معصوم دهم و امام هشتم شیعیان.
همچنین به مدت سه سال ولیعهد مأمون عباسى بود.
تاریخ تولد: یازدهم ذیقعده سال 148 هجرى.
برخى مورخان تاریخ تولد آن حضرت را سال 151 هجرى و برخى دیگر سال 153 هجرى، پنج سال پس از وفات امام جعفر صادق(ع) دانسته‏اند.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
نسب پدرى: ابوالحسن، موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على‏بن ابى‏طالب(ع).
نام مادر: نجمه. نام‏هاى دیگرى نیز براى او نقل شده است؛ مانند: تکتم، اروى، سکن، ام البنین، شقرا، خیزران، سمانه، صقر و طاهره.
این بانوى فاضله که با تربیت حمیده -مادر امام موسى کاظم(ع)- به کمالات انسانى و اخلاق اسلامى دست یافته بود، بهترین زنان عصر خویش در تعقل، دیندارى و حیا بود.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام موسى کاظم (ع)، در رجب سال 183، تا سال 203 هجرى، به مدت بیست سال. آن حضرت در سن 35 سالگى به امامت رسید.
تاریخ و سبب شهادت: آخر ماه صفر سال 203 هجرى به وسیله زهرى که مأمون عباسى در خراسان به آن‏حضرت خورانید. حضرت رضا (ع) در هنگام شهادتش، 55 ساله بود. برخى سال شهادت آن حضرت رإ؛ ح‏ح سال 205 و برخى 201 هجرى دانسته‏اند.
محل دفن: مشهد مقدس (در استان خراسان، در کشور ایران).
همسران: . سبیکه یا خیزران، مادر امام محمد تقى (ع). . ام حبیبه (دختر مأمون). و چند ام ولد.
فرزندان: . امام محمد تقى (ع) که پس از شهادت پدرش، در سن هفت سالگى به امامت رسید.
علماى شیعه ایشان را تنها فرزند امام رضا (ع) دانسته‏ اند؛ اما در برخى منابع، فرزندان دیگرى نیز براى آن حضرت ذکر شده است که عبارتند از: . ابو محمد حسن. . جعفر.  ابراهیم. . حسن. . عایشه. . فاطمه.

اصحاب

. دعبل بن على خزاعى.
. حسن بن على وشّاء بجلى.
. حسن بن على بن فضال.
. حسن بن محبوب.
. زکریا بن آدم اشعرى قمى.
. صفوان بن یحیى بجلى.
. محمد بن اسماعیل بن بزیع.
. نصر بن قابوس.
. ریّان بن صلت.
. محمد بن سلیمان دیلمى.
. على بن حکم انبارى.
. عبداللّه بن مبارک نهاوندى.
. حمّاد بن عثمان.
. حسن بن سعید اهوازى.
. محمد بن سنان.
گفتنى است که ،تعداد یاران و اصحاب آن حضرت، بیش از این است و در این جا تنها نام تعداد اندکى از آنان آورده شد.

زمامداران معاصر

. منصور عباسى (158-136 ق.).
. مهدى عباسى (169-158 ق.).
. هادى عباسى (170-169 ق.).
. هارون الرشید (193-170 ق.).
. محمد امین (198-193 ق.).
. مأمون عباسى (218-196 ق.).
پس از نبرد میان امین و مأمون، فرزندان هارون الرشید، براى به دست آوردن منصب خلافت و پیروزى نهایىِ مأمون بر امین، در سال 201 هجرى امام رضا (ع) به اجبار و اکراه مأمون به ولایت‏عهدى وى برگزیده شد. مأمون با این که در ظاهر براى امام رضا (ع) احترام ویژه‏اى قائل بود و ایشان را بر همگان، از جمله علویان و عباسیان، مقدم مى‏داشت، اما در ضمیر خود، به مقام علمى و اجتماعى آن حضرت حسد مى‏برد و کینه ایشان را در دل داشت. سرانجام نیز با توطئه‏اى پنهان، آن حضرت را به شهادت رساند. 

رویدادهاى مهم

. زندانى و مسموم شدن امام‏کاظم(ع)، پدر امام‏رضا(ع)، به‏دستور هارون‏الرشید.
. جنگ خونین میان مأمون و امین، فرزندان هارون الرشید، و نذر مأمون مبنى بر واگذارىِ أمر خلافت به افضل آل ابى‏طالب (ع) در صورت پیروزى بر امین.
 پیروزىِ مأمون بر امین و گسترش سیطره مأمون بر آفاق اسلامى و قصد ظاهرى او بر وفاى به نذر.
. درخواست مأمون از امام رضا(ع) براى رفتن از مدینه به خراسان، درسال 200 هجرى.
. حرکت امام رضا (ع) از مدینه و گذشتن از شهرهاى بصره، بغداد، قم و نیشابور و رسیدن به مرو (مقر حکومت مأمون).
. استقبال بى‏نظیر مسلمانان شهرهاى بین راه (مانند قم و نیشابور) از امام‏رضا(ع) و ظهور کرامات و معجزات فراوان از آن حضرت.
. استقبال مأمون از امام رضا (ع) و مراعات احترام آن حضرت و مقدم داشتن ایشان بر علویان و عباسیان.
. وادار کردن امام رضا (ع)، توسط مأمون براى پذیرش ولایت‏عهدى.
. پذیرفتن امام رضا (ع)، ولایت‏عهدىِ مأمون را مشروط بر عدم دخالت در امور کشوردارى، در سال 201 هجرى.
. ضرب سکه به‏نام امام‏رضا(ع) و خواندن خطبه به‏نام آن‏حضرت، در منابر و محافل، و بزرگ آوازه نمودن مقام ایشان در شهرهاى مختلف اسلامى به‏دستور مأمون.
. تزویج ام حبیبه، دختر مأمون به امام رضا (ع) و نامزدىِ ام الفضل براى امام‏محمد تقى (ع)، توسط مأمون عباسى.
. دستور مأمون به مردم مبنى بر کنار گذاشتن بدعت عباسیان در پوشیدن لباس سیاه و تغییر آن به جامه سبز.
. تشکیل جلسه‏هاى مناظره امام رضا (ع) با رؤساى مذاهب وادیان (مسیحیت، یهودیت، صابئین، زرتشتى و...) درباره مسائل کلامى، به دستور مأمون.
. انتقال مقر خلافت و تشکیلات حکومتىِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا (ع).
. خروج امام رضا (ع) به همراه مأمون، فضل بن سهل و تمامىِ دست اندر کاران حکومتى از مرو.
. سوءقصد به فضل بن سهل و کشته شدن او در حمام سرخس، به توطئه مأمون، در سال 203 هجرى.
. نصیحت امام رضا (ع) به مأمون در مراعات شؤونات دینى و مردمى.
. حسد وکینه تدریجىِ مأمون به امام رضا (ع) و پنهان نگه داشتن آن.
. مسمومیت و شهادت امام رضا (ع) به دستور پنهانىِ مأمون، در روز آخر صفر سال 203 هجرى.
. سوگوارى و غمگین شدن ظاهرىِ مأمون در شهادت امام رضا (ع) و به خاک‏سپارى آن حضرت در کنار قبر هارون الرشید، در قریه سناباد، از دهستان نوقان (مشهد کنونى).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۴۴
رویا
۰۶
بهمن ۹۳

حضرت محمّد(ص)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکّه به دنیا آمد.
پدرش عبد الله پیش از ولادتش درگذشته بود.
او شش سال بیشتر نداشت که مادرش آمنه را نیز از دست داد.
تا هشت سالگى زیر سرپرستى جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید.
رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوى خود جلب کرد و دیرى نگذشت که مهرش در دلها جاى گرفت.
او برخلافِ کودکانِ همسالش که موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب میکرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه میداشت.
او به چیزهاى خوراکى هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان که رسم اطفال است، با دستپاچگى و شتابزدگى غذا مى خوردند و گاهى لقمه از دست یکدیگر مى ربودند، ولى او به غذاى اندک اکتفا و از حرص ورزى در غذا خوددارى میکرد.در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان مى داد.
بعضى روزها همین که از خواب برمیخواست، به سر چاه زمزم مىرفت و از آب آن جرعه اى چند مى نوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مى نمودند، مى گفت: احساس گرسنگى نمیکنم.
او نه در کودکى و نه در بزرگسالى، هیچ گاه از گرسنگى و تشنگى سخن به زبان نمىآورد.
عموى مهربانش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خود مى خوابانید
او گوید: من هرگز کلمه اى دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم.
او به بازیچههاى کودکان رغبت نمیکرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود.
آن حضرت در سیزده سالگى، ابوطالب را در سفر شام، همراهى کرد.
در همین سفر بود که شخصیّت، عظمت، بزرگوارى و امانتدارى خود را نشان داد.
بیست و پنج سال داشت که با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد.
محمّد(صلى الله علیه وآله) در میان مردم مکّه به امانتدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه، او را محمّد امین مىخواندند.
در همین سنّ و سال بود که با نصب حجرالاسود و جلوگیرى از فتنه و آشوب قبایلى، کاردانى و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکّه (= حلف الفضول) انسان دوستى خود را به اثبات رساند.
پاکى و درستکارى و پرهیز از شرک و بتپرستى و بى اعتنایى به مظاهر دنیوى و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود.
آن حضرت در چهل سالگى به پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود.
پس از این مدّت، به حکم آیه “وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ”; یعنى: “خویشاوندان نزدیک خود را هشدار ده!”، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بتپرستى را به گوشِ مردم رساند.
از همین جا بود که سران قریش، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند.
پیامبر در مدّت سیزده سال در مکّه، با همه آزارها و شکنجه هاى سرمایه داران مشرک مکّه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهى خویش هرگز عقب نشینى ننمود.
پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه، ناچار به هجرت شد.
پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند که در طىّ این ده سال نیز کفّار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت هاى بسیارى براى او ایجاد کردند.
در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترک مکّه و ابلاغ امامت على بن ابیطالب(علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرى، رحلت فرمود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۳۲
رویا
۱۸
دی ۹۳






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۳ ، ۱۸:۵۹
رویا
۰۵
دی ۹۳

سال 1390 خورشیدی سال خرگوش است

این فرمول مربوط میشه به پیدا کردن اینکه امسال و یا هر سال دیگه خورشیدی، سال چه حیوانی است؟!


برای اینکار ابتدا سال مورد نظر را منهای 6 می کنیم. سپس عدد حاصل را تقسیم بر 12 می کنیم . سپس باقی مانده تقسیم را با جدول زیر تطبیق داده و حیوان مورد نظر را از روی جدول پیدا می کنیم.

۱

۲

۳

۴

۵

۶

۷

۸

۹

۱۰

۱۱

۰

موش

گاو

پلنگ

خرگوش

نهنگ

مار

اسب

گوسفند

میمون

مرغ

سگ

خوک


به عنوان مثال، امسال سال 1390 شمسی است. پس 1384 = 6 - 1390 حال باقی مانده تقسیم عدد 1384 بر 12 رو بدست می آوریم، که میشه عدد 4. عدد 4 در جدول معادل حیوان "خرگوش" است. پس امسال سال خرگوش است.



  جیل هزاره گی یا سال دوازده حیوانی که از تقویم های ابتدایی بشرست؛ امروز در تمامی کشورهای جنوب شرق آسیا رسمیت داشته، در افغانستان٬ ایران و ممالک پادریا نیز رواج جانبی دارد؛ این تقویم، دوره های دوازده ساله ایست که پیهم تکرار می یابند؛ یعنی سالها به جای تاریخ و عدد به نام حیوانات دوازه گانه نامگزاری شده اند.

بجای سال ۱۳۸8 گفته می شود سال گاو. چون در زمان حیات یک انسان پنج یا شش دوره ی این سالها تکرار می گردد، مردم به آسانی در می یابند که فلان حادثه که مثلا در سال اسپ روی داده بود٬ چند سال پیش از این بوده است و یا اینکه فلان شخصی که در سال مار تولد یافته از روی قیافه ی او می توان دریافت که چند بار سال مار در زنده گی او تکرار یافته است.

ستاره شناسان ما سالهای این دوره را چنین یاد می کنند:

۱- سیچقان ئیل یا سال موش.

۲- اود ئیل یا سال گاو.

۳- بارس ئیل یا سال پلنگ.

۴- توشقان ئیل یا سال خرگوش.

۵- لوی ئیل یا سال نهنگ (که در جنوب شرق آسیا آن را سال اژدها می خوانند.)

۶- ئیلان ئیل یا سال مار.

۷- یونت ئیل یا سال اسپ.

۸- قوی ئیل یا سال گوسفند. (چینی ها آن را سال بز می نامند.)

۹- بیچی ئیل یا سال میمون.

۱۰- تخافوی ئیل یا سال مرغ (که در جنوب شرق آسیا سال خروس نامیده میشود.)

۱۱- ایت ئیل یا سال سگ.

۱۲- تنکوز ئیل یا سال خوک.

در حدود هشتصد سال پیش از امروز، دانشمند و سخنور نامور کشور ما ابونصر فراهی اسامی این سالیان را برای آموزش اطفال در کتاب نصاب الصبیان خویش چنین به نظم کشیده بود:

       موش و ببر و پلنگ و خرگوش شمار

                  زین چار چو بگذری٬ پلنگ آید و مار

                              و آنگاه به اسپ و گوسفندست حساب

                                     حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۹
رویا
۰۵
دی ۹۳

سال موش ، نخستین سال از دور دوازده ساله ترکان و قبچاقیان و اویغوران که منجمان ترکستان در قدیم یک دور نجومی ترتیب داده اند که پس از استیلای مغول دوره دوازده ساله ترکان در ایران رواج یافت .

مشاهده رنگ سال 1393 و 2014

جالب است حوادثی که در هر سال رخ می دهد، زیر تاثیر و نفوذ حیوان نماد آن سال قرار می گیرد. شاید چنین باورهایی خرافی و بی پایه و اساس به نظر برسد و شاید عده ای باشند که حرکت ماه و خورشید را از زندگی انسان ها موثر می دانند و بعید هم نیست که به واقع هم چنین اثری وجود داشته باشد و تمام متولدین یک سال سرنوشت و ویژگی های شخصیتی و خصوصیات یکسانی داشته باشند،اما از دیر باز و ایام قدیم در ایران نیز برای هر سال شمسی نام حیوانی نام گذاری می شد که تا به امروز نیز متداول است. این نامها که متعلق به 12 حیوان یاد شده است به صورت چرخشی بر روی سالها گذاشته می شوند.

 

سال 93 سال چه حیوانی است-sale 1393 sal  che hivani ast-سال 93 سال چه حیوانی است؟ -نامهایی که ابونصر فراهی در کتاب نصاب الصبیان آنها را در این رباعی به نظم در آورده است - animal year - موش و بقر و پلنگ و خرگوش - زین چار چو بگذری،نهنگ آید و مار - و آنگاه به اسب وگوسفنداست شمار - حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار-sal asb-سال اسب-سال 1393 سال چه حیوانی است-خصوصیات متولدین سال اسب-namad sale 93-سال 1393-خصوصیات متولدین سال اسب-nemad sal 1393-طالع بینی سال اسب -سال 93 - حیوان سال 1393 - نماد حیوال سال 93-سال 93 برای متولدین-سال اسب برای متولدین سال 1393 چگونه سالی است-سال اسب چگونه سالی است؟-سال اسب چه خصوصیاتی دارد

جزئیات این نوع گاه‌شمار را می‌توان از تاریخ‌هایی که در آثار قدما و پیشینیان ثبت شده‌، بدست آورد.
بررسی گاه‌شماری حیوانی حکایت از آن دارد که این گاه‌شماری از ترکیب برخی اصول گاه‌شماری جلالی، گاه‌شماری هجری قمری و گاه‌شماری دوازده حیوانی چینی-اویغوری شکل گرفته‌است و در طول هفت قرنی که از یورش مغول به ایران می‌گذرد و تا سال ۱۳۰۴ هجری خورشیدی در ایران رایج بوده‌است. هرچند که در طی این چند سده همواره به یک شکل نبوده و در دوره‌های مختلف، تغییراتی نیز در آن پدید آمده‌است.

پیشینه گاه‌شمار
آغاز این نوع گاه‌شماری در روز پنجشنبه ۱۵ ژوئیه سال ۶۲۲ مسیحی و با نخستین سال قمری که محمد (ص)، پیامبر اسلام از مکه به مدینه هجرت نمود، آغاز می‌شود و بنابراین شاید بتوان گفت که این نوع گاه‌شماری مستقیماً از گاه‌شماری هجری قمری گرفته شده‌است.

در آغاز به کارگیری این نوع گاه‌شماری، ماه‌های قمری اقترانی که با رؤیت هلال ماه آغاز می شد به شکلی که در گاه‌شماری هجری قمری کاربرد داشت، باقی ماند تا مورد تأیید مسلمانان نیز قرار بگیرد. بدین سان، به همان ترتیبی که در گاه‌شماری قمری عمل می کردند، طول ماه‌های قمری را در زیج‌ها وتقویم‌ های سالیانهٔ سی روزه و بیست و نه روزه محاسبه می کردند.

در این زمینه، نخستین روز سال در امور دینی و شرعیات، نخستین روز ماه محرم و در امور مالیاتی و رسمی، نوروز جلالی بود و تاریخ مطابق با آن را، گاه با گاه‌شماری قمری و گاه با تاریخ ماه‌های گاه‌شماری جلالی و برج‌های دوازده گانه سال، مشخص نمودند. در اوایل به کارگیری گاه‌شماری حیوانی، بیشتر از مطابقت با ماه‌های هجری قمری استفاده می شد، امّا در دوره‌های بعد، بیشتر گاه‌شماری جلالی و برج‌های دوازده گانهٔ آن مورد استفاده قرار می گرفت.

بر این اساس، طول متوسط سال برای کارهای رسمی و مالیاتی در گاهشماری حیوانی، برابر با طول متوسط سال حقیقی خورشیدی بود.

تغییرات گاه‌شمار در دوره صفویه
تا دوره صفویه، گاه‌شماری حیوانی با ماههای قمری رواج داشت، امّا از دوره صفویه، مقرر گردید که علاوه بر ماههای قمری، ماههای شمسی نیز درتقویم‌های سالیانه ثبت شود. این روش از عصر صفویه تا سال ۱۳۲۹ هجری قمری ادامه داشت. در این سال ماههای شمسی با نام برج‌های دوازده گانه پذیرفته شده و در تقویم‌های سالیانه ثبت شدند.

صفویان همچون مغولها سال‌های قمری را با نام حیواناتی که به سال‌های همزمان چینی-اویغوری اطلاق می‌شد، نامگذاری می‌کردند و از آنجاکه هر سی و سه سال خورشیدی (یا هر سی و سه سال قمری چینی-اویغوری) برابر با سی و چهار سال قمری می‌باشد، همواره یک سال قمری در طی این مدت بی نام می‌ماند. بنابراین در عصر صفویه قرار بر این شد که در گاه‌شماری حیوانی، در هر دوره سی و سه یا سی و چهار سالهٔ شمسی - قمری ِ چینی - اویغوری، یک سال قمری در نامگزاری حذف گردد.

با اینکه این حذف، در هر سی و سه یا سی و چهار سال لازم بود، امّا در عرصه عمل، چندان به صورت منظم اجرا نمی‌شد. بعنوان نمونه در گزارش اسکندر منشی، وقایع نگار دوره صفویه، در برخی موارد نام یک حیوان به دو سال متوالی داده شده‌است.


این ترتیب در میان ترکان آسیای مرکزی از قدیم معمول بوده و سال مذکور از این قرار است :

نام سال ها به ترکی و ایرانی

1 - سیچقان ئیل (سال موش)
2 - اورئیل (سال گاو)
3 - بارس ئیل (سال پلنگ)
4 - توشقان ئیل (سال خرگوش)
5 - لوی ئیل (سال نهنگ)
6 - ئیلان ئیل (سال مار)
7 - یونت ئیل (سال اسب)
8 - قوی ئیل (سال گوسفند)
9 - پیچی ئیل (سال میمون)
10 - تخاقوی ئیل (سال مرغ)
11 - ایت ئیل (سال سگ)
12 - تنگوزئیل (سال خوک)

نام سال ها به چینی

1 - سال موش
2 - سال گاو
3 - سال ببر
4 - سال گربه
5 - سال اژدها
6 - سال مار
7 - سال اسب
8 - سال گوسفند
9 - سال میمون
10 - سال خروس
11 - سال سگ
12 - سال خوک


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۳
رویا
۰۴
دی ۹۳

حرکات

کارکتر

فتحه                 (--َ-)

Shift+A

کسره                (--ِ-)

Shift+D

ضمه                 (--ُ-)

Shift+S

سکون                (--ْ-)

Shift+G

تنوین فتحه          (--ً-)

Shift+Q

تنوین کسره         (--ٍ-)

Shift+E

تنوین ضمه         (--ٌ-)

Shift+W

الف بالایش همزه   ( أ )

Shift+N

الف زیرش همزه    ( إ )

Shift+B

تای تأنیث            ( ة )

Shift+I       Shift+Z  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۰:۲۹
رویا
۰۴
دی ۹۳

صفحه (الف) 
=ابر حامل باران  (بل) =ابریشم خام  (قز) =ابریشم خام نتابیده (کج) =ابریشم کم قیمت  (کژ) =ابله و احمق (بل)  =اثر پا (رد)     =اثر چربی (لک)         =اثر ماتیسن  (پر)                   =اثری از ژید  (تز)       =اجاق مخفی (فر) =از آرایش بسکتبال  (شل) =از ادات  تشبیه  (سا)
=از باشگاه های فرانسه  (رن) =از بت های زمان جاهلیت   (هب- ود) =از به پا کردنی ها  (شر)
=از بیماری های پوستی  (گر) =از حروف یونانی  (مو- چی) =از خدایان یونان  (رع- را)
=از خواهران برونته (آن) =از رفته به جا می ماند  (رد)  
=از سوره های قرآن (طه) =از سوره های مکی  (یس)    =اس (بنیاد ، پایه ، پی) =اسب آذری    (ات) =استخوان پاشنه پا  (بل)   
=استخوان سینه  (قص) =استعداد فهم و دریافت  (شم)
=اضطراب    (تب) =اعتبار  (آب)                      
=اقتصادی در روسیه  (نپ) =ال  (بچه دزد معروف)   
=الفبای موسیقی (نت) =الهه خورشید  (رع- را)                     
=امرود (مل) =امیر قبیله بزرگ (بگ)  =انبار ته کشتی(خن)                                             =انتها یا قعر چیزی (ته) =انکار کردن  (ظی) 
=انگبین  (ظی)    
   صفحه (ب)     
                  
 =با  (آش) =باب ( در ) =باد اندک  (رش)
=بادبان کشتی (جل) =باد ریزه  (رش) =باد سرد  (زم)
=باد کم  (رش) =باده  (می)
=باران اندک ( رش ) =باران ریز  (طل)       
=باریک  (دق) =باز  (وا)        
=بازداشتن  (کف) =بازی نفس گیر (زو) =باستیل  (دژ)
=باغ و زراعت (بن) =باقی جان (نا) =بالا آمدن آب دریا  (مد) =بالای فرنگی  (آپ)     
=بانگ -آواز  (غو) =بانگ قمری  (وت) =بانگ وزغ ( وغ ) =بت  (بغ)   
=بث  (پراکنده ساختن ، فاش کردن خبر ، آشکار کردن راز) =بج یا بچ  (لب، توی دهان ، درون دهان) =بچه دزد معروف  (ال)
=بحر ( زو)  =بخ   (کلمه ای برای مدح و اظهار خشنودی و بمعنی زه ، خه ، خوشا و آفرین) =بخار دهان  (ها) =بخس  (کم) =بخشی از مغز  (مخ) =بخیل  (شح) =بخیه خیاطان  (کن) =بخیه درشت  (کن)
=بددل (غر) =بد   (چاره و گزیر ، عوض و جدایی و بمعنی بت و بتخانه نیز می آید). =بدون موی (لغ) =بدی (آک) =بدیع  (نو)        
=برآمدگی زمین (رش) =برادر پدر  (عم) =برای بیان نفرت بکار می رود  (اف)
=برانگیختن غبار   (بث)
=برجستگی لاستیک ( آج)    =برجستگی ته کفش(آج) =برجستگی زیر گونه  (لپ) =بردگی  (رق) =برز  (قد) =برف ریزه  (بژ) =برکت  (ری)
=برگ برنده (آس) =برگ درخت (رق) =برنج ( رز )      =برهنه (رت) =بریدن از بیخ  (حذ)
=بریدن سر قلم (قط )  =بزرگ ( گت - گط) =بزرگ منشی ( نب )     =بزرگ و گنده (گت-گط) =بز کوهی ( کل )  =بژ   (برف ریزه که در شب های  زمستان به زمین می ریزد). =بش  (کاکل - یال اسب- پش و فش نیز معنی میدهد). =بش  (بند و بست ، بند و بستی که به ظرف فلزی میزنند). =بش  (پنج ترکی) =بغل  (بر- کش)
=بغل سینه  (کش)           =بغل و آغوش (کش)      =بک  (وزغ ، غوک ، قورباغه و بمعنی وک و پک نیز می آید). =بک  (پشت و دنبال معنی میشود و پشتیبان نیز استفاده می شود) . =بل  (ابر حامل باران) =بل  (پاشنه پا)
=بل  (سنجد) =بلکه (بل) =بلی آلمانی  (یا) =بلی انگلیسی  (یس)
=بلی روسی  (دا) =بند پای زندانیان  (غل- لگ)   
=بندگی ( رق )       =بن  (قهوه) =بند و زندان  (غل-لگ) =بنده زر خرید  (قن) =بنیان  (اس- پی) =بو  (ند)     
=بو  (پوست شتر بچه که آنرا پر کاه می کنند). =بوی پشم سوخته (کز)          =بوی رطوبت (نا- نم)    =بوی ماندگی (نا) =بهانه جویی  (نق) =به دنیا آوردن  (زا)          
=بهره مند شدن (حظ) =بی حس  (لس) =بید  (پت) =بی صدا می کشد  (سل)
=بیکاره (لش) =بیماری ریزش موی بدن   (گر) =بیماری ریوی  (سل)         
=بیماری و مرض ( دا ) =بین  (لا)            
=بینی روسی (نف) =بی هوشی  (غش)       
                     
صفحه (پ)     

=پارچه و قماش (بز)                      =پاروی قایقرانان (فه)     =پاشنه پا (بل)       =پالان چهار پا (جل)   =پت   (کرک و پشم) =پخ  (پهلو ، کلمه ای برای رم کردن حیوانات) =پد: (درخت بی پر و بی میوه) =پراکندگی (شت) =پر: (کتل ، تپه ، زمین پست و بلند)        =پر خور-شکم پرست (رس)           =پرحرفی(ور) =پرده توری  (شف)  =پر مرغ (فر) =پژمرده (لس)  =پسوند آلودگی (ین) =پشت سر (پس) =پشته بلند (تل)    =پشته خاک (تل)    =پشم نرم (پت)                     =پشه (بق)                                                                      =پش: (یال اسب) =پک: (بمعنی گنده و نا هموار و وزغ و قورباغه) =پو: (دو ، رفتار تند) =پنبه پاک نکرده (وش) =پنج ترکی (بش) =پوستین (وت)  =پول آلبانی (لک)      =پول ژاپن (ین) =پهلو (ور) =پیچ وتاب (خم) =پیچیدن (لف)   =پیشوند نفی در کلمه (نا) 
صفحه (ت)         
               
=تابش (تو) =تاب وتوان (نا)   =تاخت اسب: تگ =تازه و پر طراوت (تر) =تالاب (ژی)                =تپانچه (تس - لت)    = تپه (تل)        =تردید (شک)   =ترک خفیف استخوان (مو)  =ترمز چهار پا (چش-هش)          =تشنه (تش)  =تصدیق روسی (دا)               =تفاله (تخ) =تک  (نوک و منقار مرغ و تیزی سر چیزی) =تکان و جنبش (سک)       =تکه پارچه کهنه (لت) =تکه پاره (لت) =تکیه بر پشتی (لم)  =تلخ عرب (مر) =تله و دام (فغ) =تنبل (لس-لش)      =تن پوش زنانه (یل) =تنفر (اف)  =تو   (تاب و به معنی برکه نیز می آید). =تیر پیکاندار (یب)           =تیر کوتاه  (زج) =تیرگی چشم (تم)      =تیزی آرنج (زج)                =تیشه بزر
گ  (تش)                                                                             

               صفحه (ج-چ-ح-خ)
=جامه ابریشمین (خز)          =جانب (ور)    =جانور بد بو (خز)        =جر: (شکاف و رخنه) =جستن گلوله (هک) =جغ : (آبنوس) =جف : (میان تهی و به معنی پژمرده و خشک نیز می آید). =جم : (کثیر و فراوان) =جمع کردن (ضم)            =جنگ و ستیز (چخ)         =جوان بی تجربه: (غر) =جوش خمیر (وز)       =جوی-مراد-کام: (لر)                                         =چچ: (غربال و الک)      =چخ: (غلاف کارد و شمشیر)  =چخ: (لانه پرندگان) =چرک و ریم (چخ)         =چرک و زرداب زخم: (هو)   =چسبنده: (دج) =چک (چچ)         =چکیدن آب (رش) =چوب خوشبو ( ند-هل) =چه: (چاه) =چهار من تبریز (ری) =چهره: (لچ) =حاشیه (نت)    =حدس (ظن)   =حر: (گرما- آزاده)   =حرارت و گرمی (تف)   =حرف پیروزی (وی) =حرف تنفر (آخ)    =حرف درد (آخ) =حرف مقطعه قرآنی: (طه)      =حرف نازی ها (اس)          =حرف نداری (بی) =حرف نفرت(اف)  =حرف یونانی (پی) =حلال شدن (حل)                           =حیوان گران پوست (خز) =خالص (قح)                                 =خانه (کد)   =خراشیدن،سائیدن: (حک) =خرخر کردن در خواب: (فخ) =خرس عرب (دب)          =خسیس - احمق: (لک)    =خطایی در تنیس (نت) =خم (دن )              =خم بزرگ: (دن)                  =خواری و نرمی: (ذل)                  =خوب-چرک-ریم: (سخ) =خوب و خوش: (خه) =خودبین (غد) =خود پسند (پک) =خیانت کینه: (غش) 
        
       
صفحه (د)         

=داخل (تو-لا)    =دانه پاک نشده: (وش)     =درخت انگور (مو-رز)    =درختی تنومند: (گز) =درد (آک)           =درست به اندازه: (مک)  =درک وادراک(حس)                =درون دهان: (بج)  =درون دهان: (نج) =درون دهان (بچ)  =درهم پیچیدن (لف)       =دریا (زو-یم)   =دریا:  (طم- زم- یم)  =دزد: (لص)    =دستگاه نساجی (هف)          =دست مالیدن: (مس) =دماغ: (مخ)    =دنبه برشته (جز)     =دندان عرب (سن) =دندانه کلید: (تز)         =دوخ: (دخ)     =دود کردن (دخ) =دور دهان ( نس-کب)   =دوستی و محبت (ود)       =دوشاب: (مت)  =دوندگی: (خت)        =ده (کد)           =دهان (فم)         =دیروز (دی)       =دیو حرص (آز) 
صفحه (ر-ز-ژ)   
                              
=راز (لو)  =راست ایستاده: (هج)    =راندن مزاحم (دک)          =رایگان: (زب) =رب النوع مصری: (را - رع) =ردیف ورده (رج)   =رطوبت (نا)  =رفتار به ناز (چم) =رمز کتاب التهذیب شیخ طوسی( یب)   =رمق (نا)   =رنج و سختی بردن در کار: (کد) =رنج و محنت (لگ) =روحانی زرتشتی: (مغ)    =رود آرام (دن-رن )     =رود ایتالیا: (پو) =رودخانه: (مغ)       =رودخانه بلژیک: (لس)   =رود روسیه (دن)   =رود فرانسه: (رن)   =روشنایی (ضو-سو)                  =روغن و چربی: (په =روغن کنجد: (حل)      =روغن وچربی (په)         =رونق و رواج (اب)                 =روی و رزخساره: (خد)    =رها وآزاد (دک)     =رئیس جیمز باند (ام)          =ریختن آب: (صب)                                       =زاج سفید: شب            =زائو ترسان (ال)            =زائیدن (زا)                           =زمین خشک و سخت: (دغ) =زمینه (تم)     =زندان (لگ)           =زوبین: (مک) =زور-حمله: (کر) =زهر هلاهل: (رز)   =زیر پا مانده (له)       =زیرک- پهلوان: (کو،گو)              =ژنرال جنگ های انفصال: (لث) 
صفحه (س)              

=سایه (نش)            =سپیدار : (پد)  =سخن زیر لب: (ژک) =سراب: (آل) =سر بی مو و طاس: (دغ) =سر بی مو: (لغ)    =سرکه: (خل) =سر کوه: (شخ)     =سرما (زم)    =سرمایه: (نس)       =سریش (پت)                  =سطح و رویه (کف)           =سعی وکوشش (جد) =سقف: (سغ) =سمبل کوهی: (فو) =سمبل ممانعت (سد)       =سنبل کوهی (فو)     =سنگ آسیاب (اس) =سو و جانب (ور) =سوسمار (ضب)   =سوسن زرد (وج)        =سیخونک: (سک)             =سیلی و کشیده (تس)      =سیلی: (لت)     =سینه  (ور)  

صفحه (ش)          
                       
=شاخ جانور: (شغ)               =شامل شدن(عم) =شایعه کردن(چو)            =شبنم: (طل)             =شبیه و مانند: (قش)       =شراب : (مل)   =شراب انگوری: (له) =شرافت: (عز)    =شش عرب (ست)                  =شعیر : (جو)           =شکمباره: (رس)                    =شکم بند طبی(گن)  =شکوه جلال( فر)     =شگرد(لم)         =شماره مخصوص(کد) =شمشیر بران: (صل) =شهر بی دفاع (رم) =شیره خرما: (مت) =شیشه و قرابه: (کپ)       
  صفحه (ص-ض-ع-غ) 

=صابون خیاطی (مل)              =صحرای خشک و بی علف: (لغ) =صدای پشه (وز) =صدای زنبور (وز)         =صف (رج)        =صدمه (اک) =ضد -بد-خشم-قهر: (دژ) =ضمیر دوم شخص مفرد (تو)   =ضمیر فرانسوی: (وو)     =طاقچه (رف) =طایفه ای از ترکان: (غز) =طعن و سرزنش: (ژخ)    =ظرف سفالی (خم) =عبودیت (رق)       =عجول (جت)  =عدد تنفسی: (شش)  =عدد فوتبالی (اا) =عدد ورزشی (دو)                               =عدد هندسی (پی)  =عرق نیشکر: (رم) =عریان (رت) =عشقه-درختی که به درخت پیچد: (سن) =عصب (پی)       =علاقه (ود)            =علامت (نت)  =علف هرز (خو)         =عنوان پادشاهان پیشدادی: (کی)       =عود (ند)                                    =عید ویتنامی ها (تت)            =غربال (چچ)  =غرور و تکبر (نب)            =غلاف شمشیر (چخ)     =غم واندوه (هم)             =غنیمت جنگی: (فی)      =غوزه پنبه(وش) 
صفحه (ف-ق) 
=فرانسه قدیم: (گل)       =فروغ ایزدی (فر)    =فرو مایه (خس)  =فلس ماهی (کچ)   =فیلم پنه لوپه کروز در اسکار امسال: (نه)  =قمر مصنوعی:  (یو)    =قورباغه درختی (وک) =قیمت بازاری (فی)     
           
صفحه (ک-گ)         
    
=کاغذ روزنامه (وب) =کاغذ نامرغوب (وب)                          =کاکل (بش)  =کاکل اسب: (فش)       =کاهو (خس)                  =کتف و شانه (خا) =کتک (لگ)    =کثیر (جم)   =کج (خم =کجاست (کو) =کدوی تنبل: (آج)           =کر شدن: (صم)    =کرم -حشره: (کخ) =کشنده بی صدا (سم) =کشیش: (قس) =کلام معتبر (نص) =کلمه افسوس (آه)                    =کلمه تعجب (وا)                 =کلمه شگفتی (وخ-وه) =کنار ( ور)        =کنار جانب: (طف) =کوبیدن در (تق) =کوتاه -فربه: (غک) =کهنه و پوسیده: (رث) =کینه: (وژ) =گذشتن و رفتن بر چیزی: (مر) =گربه عرب(هر)          =گربه: (هر) =گرفتن توپ از هوا(بل)              =گشوده (وا)       =گفتگوی خودمانی (گپ) =گل سرخ (رز)           =گل بتونه (مل)  =گلو ( نا)                                        =گلابیس (مل)              =گلیم دراز: (نخ)          =گمراهی (ضل) =گمراهی: (غی) =گنجیشک: (تز) =گیاهی خاردار: (یز =گیوه: (سر) 
صفحه (ل -م)   
            
=لاغر: (غث) =لای-لجن: (خر) =لذت بردن (حظ)                                =لعن و نفرین (سب) =لنگه در (لت) =لوله: (لف)       =مادر زن-مادرشوهر: (خش) =مادر لر: (دا)    =مالک وصاحب(ذا-ذو)      =ماهوت پاک کن(شت)                 =مایه نشاسته (پت)                 =محکم کردن (شد)   =محله(کد)    =مخفف خان (خن)  =مرغدان: (خم) =مرغ میرود (جا)          =مرغی افسانه ای نظیر سیمرغ: (رخ) =مساوی فرانسوی (پر) =مشک (خی) =مظهر لاغری (نی)            =مفلوج:  (لس)     =مقابل نشر (لف)       =مقدار -اندازه: (وی) =مقیاس طول (پا)    =ملس: (مز)         =منحصر بفرد: (سل) =مورچه ریز: (ذر) =موضوع انشاء (تم)            =موی انسان یا حیوان (مل)          =موی سست: (نن)  =موی مجعد (فر)        =می  (مل)           =میان (تو)       

صفحه ( ن- و- ه- ی)   
               
=ناپسند (سد- بد)     =ناخالص: (غش)      =نادان -کودن: (غت)    =ناله -بانگ-آواز: (زخ،ژخ)    =ناله و فغان: (ژح- وح)   =نام آذری (آد) =نام دو تن از ملکه های مصر قدیم: (تی) =نام قدیم کلیبر  (بذ)                       =نفس سیگاری (پک)   =نقش هنری (رل)      =نکوهیدن و بد گویی (ذم)   =نگاه خیره (زل)    =نم (نا)     =نوعی حلوا (لو)    =نوعی سنبل الطیب (فو)    =نی (نا)              =نیلوفر: (فل)           =نیمه بار (تا) =نیمه دیوانه (خل) =واحد پول آلبانی (لک)       =واحد اندازه گیری صوت (بل) =واحدی در سطح (ار)   =ورم خودمانی (پف) =وزیدن باد: (هب)    =هر بند انگشت دست یا پا: (پک)         =هلاک یا هلاکت (ضل) =هواپیمای عجول (جت) =هوای فرار (پس) =یادداشت (نت) =یال اسب (بش) 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۰:۲۵
رویا